امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

هدیه امام رضا، امیررضا

واکسن یک سالگی

امروز رفتیم و واکسن یک سالگیت رو زدیم فقط چون سرما خورده بودی یه کم دیر شد خیلی پسر خوبی بودی و هیچی نگفتی بابات فکر کرد نزدیم ولی من گفتم پسرم دیگه بزرگ شده آقا شده گریه نمی کنه این عکس رو هم بعد از واکسن زدن ازت گرفتم ...
21 مهر 1391

بدون عنوان

امیررضا یک سال از با تو بودن گذشت یک سال پر از عشق از لحظه لحظه بزرگ شدنت لذت بردم و با حض تمام قد کشیدنت رو نظاره کردم خدایا شکرت وقتی گریبان عدم                     با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را                 پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را                  در آسمانها می کشید وقتی عطش طعم تو را        ...
17 مهر 1391

تولدت مبارک

می خواستم تولد یک سالگیت رو روز تولد امام رضا که افتاده بود جمعه بگیرم خودم کلی جا رفتیم و مدل کیک دیدیم بالخره از یه مدل اردکی منو بابات خوشمون اومد شب تولد کلی خرید کردیم و رفتیم کیک رو سفارش بدیم که خاله فهیمه زنگ زد و گفت عزیز فوت کرده همه چیز بهم ریخت و فردا صبح رفتیم کاشان برای مراسم عزیز. بعد برات یه جشن تولد مختصر گرفتیم سال دیگه قول میدم جبران کنم. مادر جون و پدرجون بلات یه الله آوردن عموها و عمه هات یه پلاک باباجون پول داد که هرچی دوست داری برات بخریم مامان جون هم یه شلوار پیشبند دار خاله فهیمه کلاه و عروسک انواع حیوانات دایی مهدیت هم توپ فوتبال منو بابات هم یه اسب. البته مامان جون و باباجون وخاله ها دایی هات چون عذادار بودن نیومد...
17 مهر 1391

صد حیف عزیز هم رفت

عزیز که میشه مادر بزرگ مامان و ما بهش عزیز می گفتیم از پیش ما رفت خدا بیامرزدش خیلی تو رو دوست داشت یه بار من تو رو رو پتو گذاشتم و رو زمین کشیدم که مثلا باهات بازی کنم منو کلی دعوا کرد گفت رگ های بچه ظریفه و پاره میشه دفعه اول که تو رو نشونش دادم گفت چه نقرینه یعنی مثل نقره س یعنی سفیده (اصطلاح کاشانی) ...
8 مهر 1391

عاشق گردش

امیررضا عاشق گردشه به محض اینکه زنگ در و میزنن میره به استقبال کسی که وارد میشه و محکم پاهاش رو می چسبه که منو ببر ددر بمیرم برات مامانتم سرش شلوغه وقت نداره تو رو زیاد ببره بیرون تو خونه دلت میگیره ...
23 شهريور 1391