امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

هدیه امام رضا، امیررضا

18 ماهگی

شاه پسرم امیررضای نازم یک ساله و نیمه شدی .  صاحب دنیایی شدم از جنس شیشه .  شکننده زیبا شگفت آور .  شاهزاده ای دارم از جنس بلور  لطیف زیبا خواستنی .  18 ماه زیستن و نفس کشیدن با پسرم در من امید داد یاد داد چگونه زندگی کنم نه تنها زنده باشم .  کودک 18 ماهه ام به من یاد داد سخت نگیرم  به من یاد داد کودکی کنم  به من یاد داد بخندم از ته دل .  به من آموخت زندگی رنگی ست مامان !!  کودک 18 ماهه ام ما رو دوست دارد .  18 ماه نوشیدن شراب عشق .....و چه مستم ای خدا .  شکر از این مستی ...شکر از این عبادت خالصانه .  شکر برای بودنش ، بودنم .  شکر...
17 فروردين 1392

وقتی مادر میشی

وقتی مادر میشی دنیات عجیب و غریب میشه ...وقتی مادر میشی دنیات کوچیک میشه ...اینقدر کوچیک که هیچ کس غیر از خودت این دنیا رو نمیبینه .دنیات میشه ماشینهای اسباب بازی ...دنیات میشه رنگها ...دنیای شاد ریاضی ...دنیات میشه عروسک.... .دنیات میشه کودکت ...با کودک شیر میخوری ...با کودکت چهار دست وپا میری ..با کودک اده بده میکنی ...با کودکت رشد میکنی ..بزرگ میشی ..اینقد بزرگ که همه میفهن مادری ...  یهویی کوه میشی .توانت میشه 1000 برابر .دیگه مریض نمیشی ..دیگه نمی نالی .وقتی مادر میشی دنیات میشه تغذیه ، آموزش و پرورش !دیگه وقت نداری یه صبح تا شب بری خریدواسه یه مانتو ...وقتت میشه طلای1000 عیار ! نایاب نایاب ....وقتت میشه کودکت ...حالا کوه...
7 فروردين 1392

سفره هفت سین

عشق زندگیم پای سفره هفت سین نشسته. امسال نتونستم سفره خوشگلی درست کنم چون تو اسباب کشی هستیم و خیلی از وسایل رو به خونه جدید بردیم اما همه این سفره رو مانت درست کرده سبزه رو خودم کاشتم و سمنو رو درست کردم  ...
1 فروردين 1392

سال نو مبارک

امیررضای عزیزتر از جانم عیدت مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشی و تو این سال کمتر مریض بشی و چیزهای زیادی یاد بگیری از خدا فقط موفقیت تو رو میخام ...
1 فروردين 1392

صندلی غذا

امروز برات یه صندلی غذا خریدیم تا شاید بهتر غذا بخوری و خونه رو کمتر کثیف کنی خدا رو شکر فعلا که استقبال خوبی کردی الانم داری کیک مامانی رو میخوری که هر چی نمی خوری می ریزم توش مثل تخم مرغ و بلدرچین و مغزها     ...
25 اسفند 1391

یه نی نی

تا حالا شده با صدای نق و نوق یه نی نی بیدار بشی؟ تا حالا شده برای شادی یه نی نی، توپ رو به در و دیوار بزنی؟! تا حالا شده گوشه گوشه ی خونه قایم بشی تا یه نی نی با پیدا کردنت بزنه زیر خنده؟ تا حالا شده وسط نماز خوندن مهرت غیب بشه و بعدش شکسته شده پیداش کنی؟ تا حالا شده مهره های یه تسبیح پاره شده رو به بند بکشی و باز اونو روی گردن یا تو دستای یه نی نی ببینی؟ تا حالا شده چند تا تیکه ظرف رو در چند مرحله بشوری تا به صدا کردن مکرر یه نی نی جواب بدی؟ تا حالا  شده شب تا صبح بالا سر یه نی نی بیدار بمونی و فقط به سلامتیش فکر کنی؟ تا حالا شده میز و کمد و آینه و... روزی چندبار دستمال بکشی تا جای انگشت...
23 اسفند 1391

شهربازی

امروز بردیمت شهربازی امیر خیلی خوشت اومد مخصوصا از ماشین سواری که فرمان را گرفته بودی و دنده عوض می کردی و استخر توپ که غرق در توپ ها شده بودی و مرتب توپ ها رو برای بچه های دیگه پرتاب می کردی بعد با بابایی سوار چرخ و فلک شدی     ...
18 اسفند 1391

سرماخوردگی گل پسرم

دو روز گذشته برای تو و مامانی خیلی سخت بود یه سرماخوردگی ویروسی گرفتی که خدا رو شکر امروز بهتر بودی به دونه، ویتامین سی، شستشوی بینی با سدیم کلراید، استامینوفن و دی فنیل هیدرامین بهت دادم موثر هم بود فقط سه شبه که نخوابیدی و بیشتر روز می خوابی امیدوارم امشب خوب بخوابی. عزیزم امیدوارم دیگه این روزها رو نبینی ...
15 اسفند 1391

امیررضا در حال کار با کامپیوتر

یه مدتیه تا می بینی من از پشت کامپیوتر بلند شدم میدویی تا جای منو بگیری و با تلاش فراوان از صندلی میری بالا و شروع می کنی به کار با کامپیوتر من که بر می گرده می بینم فایلای من بیچاره رو که کلی تغییر دادی هیچ کلی فایل های جدید هم باز می کنی        ...
4 اسفند 1391